پرشانپرشان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

پرشان

مهدكودك اسباب بازي

گل پسرم سعي كرديم دوباره شما رو با مهد كودك اخت بديم البته اين دفعه يه مهد جديد به نام اسباب بازي. از اونجايي كه دوست كلاس مادر و كودكت و كلاس موسقيت مهد اسباب بازي مي رفت و نسبتا راضي بود قرار شد ما هم همونجا رو انتخاب كنيم. خلاصه سوم مهر ماه شما رو ثبت نام كرديم و از پنچم هر روز بعد از ظهرها ميبردمت تا به محيط مهد عادت كني. و بالاخره امروز رسما مهد رو تنهايي البته با كمي ناراحتي از بابا حميد جدا شدي و شروع كردي. و اين شد بهانه  من براي نوشتن  ولي ظهر كه ماماني اومد دنبالت خيلي خوب و خوشحال بودي. خدايا كمك كن كه اين پروژه مهد هم به خير بگذرد  
14 مهر 1393

سميرا دوباره رفتتتتتتتتت

خاله سميرا ششم مهر ماه فرودگاه امام خميني رو به مقصد دوبي و از اونجا هم به سمت سياتل ترك كرد. با اينكه فكر مي كردم اين دفعه زودتر كنار بيايم اما هميشه و هميشه خداحافظي سخته.پرشان هم كه اين يك ماه هر روز با خاله سميرا و عمو اسي بازي مي كرد خيلي براش سخت بود ولي چاره اي نبود خاله راهش رو انتخاب كرده بود و بايد به زندگي جديدش باز مي گشت.براي همين برديمش فرودگاه تا پذيرش قضيه براش راحتتر باشه. خاله دعاي خير ما بدرقه راهت
14 مهر 1393

تولد سه سالگي پرشان

عزيز مامان تولد سه سالگيت مبارك. انشاالله 130ساله بشي عشق مامان. امسال تصميم گرفتيم به خاطر حضور خاله سميرا جشن تولد بزرگتري رو براي شما گل پسر تدارك ببينيم. عزيزم قرار شد تولد شما رو خونه ماماني با حضور چند نفر از فاميلها و دوستان برقرار كنيم. خدا رو شكر همه چيز خيلي خوب و عالي برگزار شد و به همه خوش گذشت فقط شما يك كمي به خاطر صداي موسيقي ناراحت مي شدي.. راستي تم تولد امسالت هم بره ناقلا بود ،كيكت هم همينطور  كلي هم كادو هاي خوب جمع كردي.بابا حميد و مامان پريسا برات موتور خريدن، خاله سميرا و عمو اسي اسباب بازي و كاپشن ،خاله سيما و عمو مهيار زنجير طلا ،ماماني و بابايي پلاك. و بقيه زحمت كشيده بودند اكثرا برات لباس هدي...
14 مهر 1393

خاله سميرا

پسرم بالاخره انتظار به پايان رسيد . خاله سميرا كه پانزدهم دي ماه نود آخرين ديدارمون باهاش بود بالاخره بعد از حدود سه سال هفتم شهريور ماه 93 ديداري دوباره تازه كرديم. تو با اينكه چهار ماهت بود خاله رفته بود ولي چون هر روز با ماماني اينترنتي خاله رو ديده بودي اصلا غريبي نكردي. و رفتي تو بغلش. خلاصه خدا رو شكر كردم كه باز هم فرصتي دست داد تا خواهر عزيزم رو ببينم.خاله و عمو هم كه حسابي شرمندمون كرده بود و خيلي چيزاي خوب و قشنگ باسه شما گل پسر و براي ما آورده بود. انشاالله خاله جون و عمو هم در كنار هم مثل هميشه خوشبخت و زندگي شاد و موفقي رو براي هم در هر كجاي اين كره خاكي هستند رقم بزنند.
14 مهر 1393

خاله سميرا

پسرم بالاخره انتظار به پايان رسيد . خاله سميرا كه پانزدهم دي ماه نود آخرين ديدارمون باهاش بود بالاخره بعد از حدود سه سال هفتم شهريور ماه 93 ديداري دوباره تازه كرديم. تو با اينكه چهار ماهت بود خاله رفته بود ولي چون هر روز با ماماني اينترنتي خاله رو ديده بودي اصلا غريبي نكردي. و رفتي تو بغلش. خلاصه خدا رو شكر كردم كه باز هم فرصتي دست داد تا خواهر عزيزم رو ببينم.خاله و عمو هم كه حسابي شرمندمون كرده بود و خيلي چيزاي خوب و قشنگ باسه شما گل پسر و براي ما آورده بود. انشاالله خاله جون و عمو هم در كنار هم مثل هميشه خوشبخت و زندگي شاد و موفقي رو براي هم در هر كجاي اين كره خاكي هستند رقم بزنند.
14 مهر 1393

لوزه

عزيزم قبل از مسافرت به خاطر گوشم به دكتر صفوي مراجعه كرده بودم كه همونجا موضوع دهان باز خوابيدن شما رو با دكتر درميون گذاشتم و گفتند در اولين فرصت حتما شما رو پيششون ببرم. خلاصه تا شما رو ديدن گفتن بله هم لوزه سوم داري و هم لوزه هات بزرگن و حتما بايد عمل بشي. من هم حسابي نگران شدم خلاصه دكتر يه دارو داد گفت دو هفته ديگه براي اينكه دوباره چك كننده مراجعه كنيم و دوباره گفتن عمل. هممون خيلي نگران شديم اما اگه شما به وسيله اين عمل خوابت بهتر مي شد و كمتر اذي مي شدي ما حاضربوديم همه چيز رو قبول كنيم. خلاصه دو تا دكتر معروف گوش و حلق و بيني ديگه هم به نام هاي دكتر خواجوي و دكتر صادقيان شما رو ديدن و هر دو گفتن لوزه سوم نداري و حتي به عمل ...
14 مهر 1393

مسافرت

عزيزم، بعد از تقريبا  سه ماه البته شرمنده تازه فرصتي دست داد تا يك كمي برات تو وبلاگت مطلب بنويسم. خوشگلم من و بابا حميد توي مرداد ماه تصميم گرفتيم با شما گل پسر يه مسافرت خوب بريم. و مطمئن بوديم كه شما انقدر پسر خوبي هستي كه ما رو اذيت نمي كني. خلاصه طبق تحقيقات متوجه شديم تنها سفري كه با بچه ميشه رفت و شما زياد اذيت نشي سفر به تركيه(آنتاليا) هست. خلاصه اسباب اثاثيه سفر رو جور كرديم و هفدهم مرداد ماه تا بيست و سوم مرداد رو برنامه ريزي كرديم و خدا رو شكر سفرمون هم خيلي عالي شد و به هممون خيلي خوش  گذشت و شما خيلي پسر خوبي بودي هتلمون هم عالي بود و شما اصلا اذيت نشدي. دوستت دارم خيلي زياد مامان پريسا ...
14 مهر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرشان می باشد